بهسابهسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 روز سن داره

بهساعشق مامان و بابا

تولد مبينا دوست بهسا جون

بهسا جونم هفته پيش تولد دوستت مبينا دعوت داشتي .عزيزكم كلي خوشحال بودي كه قراره اونجا با دوستات تولدت مبارك بخوني و برقصي مبينا جون هم كه جشن تولدش جشن پينه دوزي بود و يه لباس پينه دوز پوشيده بود و دائم دور خودش مي چرخيد و خوشحال بود كه دوستاش اومدن تولدش.اونجا يه عمو عكاس هم آمده بود تا از بچه ها عكس بندازه ولي نمي دونم چرا بهسا جون همش اخم مي كردي و عصباني بودي      يعني شايدم خجالت مي كشيدي چون همه داشتن نگات مي كردن و برات دست تكون مي دادن كه نگاهشون كني به دوربين بخندي ولي دريغ از يك لبخند. عمو عكاس مرتب برات شكلك در مي آورد  تا اينكه خلاصه تونست چند تا عكس ازت بندازه. بعدش هم كيك مبينا جون ر...
11 دی 1390

شاپرك

سلام بر زیباترین و مهربونترین و و عزیزترین شاپرک دنیا.   تو با شيريني خاص خودت، منو توی مهربونیات غرق کردی و بهم این فرصت رو دادی تا بی نظیرترین حسهای روی زمین رو با تو تجربه کنم   تو با اون آرامش آسمونیت، پناهگاه همه بغضام شدی. زندگیم با تو مثل یه مداد رنگی بی نهایت رنگه که هر رنگش یه حس تازه است و توی هر روز از با تو بودن تجربه اش مي کنم .                                          &n...
11 دی 1390

اول دنيا

دخترم اول دنياست بخند دخترم زندگي اينجاست بخند دست خطي كه مرا عاشق كرد             شوخي كاغذي ماست بخند                                    دخترم خام نشي گريه كني كل دنيا يه سراب است بخند آن خدايي كه بزرگش خواندي بخدا مثل تو زيباست بخند                         ...
11 دی 1390

گذشت زمان

دختركم به نگاهت مي انديشم  ، به نگاه مهربان و معصومانه ات كه ترنم زيباي بهار را به ارمغان مي آورد طفلك زيباي من اي كه در فراسوي قلبم مي نشيني ،به كدامين اشك ، دلتنگيم را بيان كنم وقتي كه چشمانت را مي بندي و ستاره ها را مي شماري اي گل خوشبوي بهارم زمان چه زود ميگذرد.گذشت زمان و قد كشيدنت را حس كردم و ديدم. و من شادم از بابا گفتنت ، ماما گفتنت عزيز دلم.                                          &nbs...
7 دی 1390

بدون عنوان

    از اون جايي كه دخمل قشنگم هميشه ست مي پوشه پستونكش رو هم با لباسش ست ميكنه. قربونت بروم ولي ديگه شما بزرگ شدي نبايد پستونك بخوري       ...
5 دی 1390

كودك خوبم سلام

می نویسم کودک خوبم سلام ابتدایش ، این منم مامان تو می نویسم در شب میلاد عشق زنده بادا تا ابد چشمان تو لبخند زدی و آسمان آبی شد شب های قشنگ مهر مهتابی شد پروانه پس از تولد زیبایت تا آخر عمر غرق بی تابی شد   پانوشت: زندگی بدون تو چقدر تاریک بود چشمهایت خورشید بی غروب من است من نوشت: هستی...همیشه باش تا آرام شود این دل بی قرارم بهانه نوشت: نه تو بودی همیشه بودی....من نگاه نمیکردم ته نوشت: تو در قلبم ماندگار شدی و ابدی   ...
5 دی 1390

مدلهاي مختلف خوابيدن بهسا خانوم

بهسا جونم سلام . امروز مامان مي خواد راجع به خوابيدن شما برات بگه.   اخه شما از وقتي كه ديگه تونستي حرف بزني تا خوابت مي گيره تندي مي گي مامان لالا دارم  ولي لالا كردنت خيلي آداب داره چون بعدش مي گي بالش بده  ،چادر بده ، پستونكمو بده       ، شير بده      و... خلاصه من و بابا اميرحسين هم گوش به فرمانيم تا اوامر شما رو اجرا كنيم. قربون دستاي كوچولوت برم كه حتما موقع خواب بايد چادرتو توي دستات فشار بدي تا خوابت ببره جديدا هم كه عروسكت مهسا رو هم بغل مي كني و براش لالايي مي خوني .    نمي دوني وقتي براي عروسكت لالايي ميخوني و پيش پيش مي كني چقدر مامان...
4 دی 1390

بهسا با نقاشي هاي روي صورتش

                        بهسا جون جمعه با مامان و بابا اميرحسين رفته بود رستوران شادي بچه ها. آخه اين رستوران تازه براي ني ني ها باز شده و اونجا براي بچه ها موزيك ميذارن         و روي صورتاشون رو نقاشي مي كنن و كلي هم اسباب بازي داره كه بچه ها باهم بازي كنن     و نقاشي هم مي تونن بكشن. خلاصه بهسا جون اون شب كلي چشم چشم دو ابرو خوند و نقاشي كشيد .بعد هم كه ديد خاله هه اونجا روي صورت بچه ها نقاشي مي كشه به خاله گفت برا من هم ماتيك بزن .آخه ني ني ما عاشقه رژ لبه و به عشق اينكه ر...
4 دی 1390