بهسابهسا، تا این لحظه: 14 سال و 16 روز سن داره

بهساعشق مامان و بابا

بدون عنوان

  عزيزم الان چند روزه كه فرصت نميشه برات بنويسم چون مامان سركاره و كلي كار عقب افتاده داره وقتي هم كه ميام خونه تو ميچسبي به من و نمي ذاري هيچ كار ديگه اي بكنم و دائم با اون زبون شيرينت مي گي مامان منو ببل كن (يعني بغل كن). عزيز دلم با اينكه فقط يك سال و نيمت ولي خيلي خوب شيرين زبوني مي كني و كلي شعر بلدي كه كامل خودت مي خوني مثل يه روز يه بچه موشه و آهويي دارم خوشگله و پيشي پيشي ملوسم و كلي شعراي ديگه.تازه عروسكت رو هم ميخوابوني براش لالايي مي خوني .خلاصه كه كلي سرمونو گرم كردي با شيرين زبونيات عزيزم.بوس بوس   اينجا بهسا يك سال و سه ماهش و با ماماني و بابايي اش رفته پارك بهسا در حال بازي د...
23 آذر 1390

بهساي كوچك من وقتي كه نوزاد بود

عروسك قشنگ من، قرمز پوشيده تو رختخواب مخمل، آبي خوابيده                                                           يه روز مامان رفته بازار،  اونو خريده قشنگتر از عروسكم ،  هيچكس نديده   عروسك من،  چشماتو وا كن وقتي كه شب شد،  اونوقت لالا كن        دختركم الان ساعت نزديك سه ...
23 آذر 1390

تقدیم به کسی که با تولدش ، تولدی دوباره به من داد

پاشو پاشو كوچولو از پنجره نگاه كن   با چشمای قشنگت به منظره نگاه كن عروسك قشنگم دخترك زرنگم   هنوز تو رختخوابي اخه چقدر ميخوابي پاشو تولدته تولد خودته عروسكم بهساك تولدت مبارك   ...
23 آذر 1390

چند عكس يادگاري

قربون دخمل خوشگلم با اون لباس گل گليش تولد يك سالگي بهسا جونم. عزيزم وقتي شعر تولدو خودتي مي خوني و به جاي فوت كني مي گي اوف كن اينجا هم دخملم يك سالو چهارماهش و توي سالن مهموني كه بابايي اش به مناسبت ماه رمضون گرفته بود انگشت به دهن وايستاده و همه جا رو نظارت مي كنه       ...
12 آذر 1390

داستانهاي بهسا و سرزمين عجايب

از اون وقتي كه تونستي بايستي مامان و بابا شما رو بردن سرزمين عجايبه در تيراژه.چقدر هم كه دوست داشتي و تا اسباب بازيها و بچه ها و رنگهاي شاد اونجا رو ميديدي كلي ذوق ميكردي و ميگفتي اومديم عجايب.بيشتر از همه هم يك ماشين بزرگ رو كه دو برابر خودت بود دوست داشتي سوار شي چون فرمون اون ماشين خيلي بزرگ بود و تو با دوتا دستت دائم اون رو مي چرخوندي و ذوق ميكردي.تازه از اون عروسك بزرگايي كه اونجا بودن و همه بچه ها ازش مي ترسيدن تو نمي ترسيدي و مي گفتي برم بغلشون. اينم عكساش   بهسا سوار چرخ و فلك كيتي ...
12 آذر 1390

عكسهاي يادگاري قبل از يك سالگي بهسا

فرشته كوچكم نزديك يك سال از حضورت در خونه عشقمون مي گذرد و روز به روز حضورت دلنشين تر و قشنگتر بر زندگيمان سايه مياندازد. عزيزم اميدوارم هميشه در كنارمان شاد و سرزنده باشي اينجا دخترم هشت ماهشه و سواره روروكش شده بهسا استقلالي ميشود     ...
12 آذر 1390