بدون عنوان
عسكهاي يادگاري
بهسا جون با اينكه مامان الان سركاره و سرش خيلي شلوغه ولي دلش خيلي برات تنگ شده . حالا هم مي خوام چند تا از عكساي خوشگلت رو برات بذارم. ...
نویسنده :
مامان سعيده
11:53
بهسا پشت قفس پرندگان پارك ساعي.
بهسا در حالت تمركز
بهسا ميخواد با تلفن الو كنه
بهسا جونم مامان الان سركاره و با ديدن عكس قشنگت يه دفعه يادت افتادم و دلم خيلي برات تنگ شد. دارم لحظه شماري ميكنم زودتر ساعت 2.5 بشه با بابا بيايم خونه ماماني دنبالت گرچه تو خيلي جديدا بلا شدي و تا ما از در ميايم تو باهامون قهر ميكني و ميگي " برو خونتون ديگه" . ماماني ميگفت هركي ازت مي پرسه مامان كجاست تو ميگي:" مامان رفته اداره برا بهسا پول بياره".الهي قربونت برم كه توهم پول رو از الان شناختي. ...
نویسنده :
مامان سعيده
13:26
نذري محرم براي بهساي عزيزم
عزيز دلم امروز اولين روزيه كه مي خوام براي شما بنويسم ببخشيد مامان و بابا يك كم تنبلي كردن و اين وبلاگ رو دير برات درست كردن ولي قول ميدم از اين به بعد هرچي از خاطرات دوران نوزاديت يادم اومد از برات بنويسم. خوشگلم امروز روز سوم محرمه و من و بابا اميرحسين در تدارك نذري براي شما هستيم آخه بابا نذر كرده اگه خدا يك فرشته كوچولو و سالم بهمون هديه بده هر سال براي سلامتيش نذري بديم پارسال هم شب تاسوعا نذري ساندويچ داديم ولي چون شما هنوز خيلي كوچيك بودي و دندون نداشتي نمي تونستي غذا بخوري ولي امسال ديگه بزرگ شدي و همه غذايي مي توني بخوري .اميدوارم امام حسين خودش نگهدارت باشه عزيز دلم. &nbs...
نویسنده :
مامان سعيده
10:09