بهسابهسا، تا این لحظه: 14 سال و 16 روز سن داره

بهساعشق مامان و بابا

شعرهاي مورد علاقه بهسا

بهسا جونم از بچگي عاشق شعر حسني بودي چون دائم اين آهنگ رو از توي موبايل مامان نگاه مي كردي و كم كم كه زبون باز كردي با خودت زير لب زمزمه مي كردي .حالا هم كه ديگه همه آهنگ رو حفظي و تند و تند و با اداهاي خوشگلت براي مامان مي خوني :            توی ده شلمرودحسنی تک و تنها بود حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو   موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه نه فلفلی نه قلقلی نه  مرغ زرد کاکلی هیچکس باهاش رفیق نبود تنها روی سه پایه نشسته بود تو سایه باباش می‌گفت: حسنی میای بریم حموم؟ نه نمیام نه نمیام سرتو می‌خوای اصلاح کنی؟نه نمی‌خوام نه ...
9 بهمن 1390

مورد علاقه هاي دخترم

سلام عزیز دلم امروز ميخوام  برات از شیطونیا و شیرین زبونیات بگم از  همه چیزایی که دوست داری و بهشون علاقه داری از بين اسباب بازيها اول عروسكتو كه اسمش مهسا خيلي دوست داري .عزيزكم دائم اونو بغل مي كني و تمام كارهايي رو كه من باهات مي كنم مثل طوطي تكرار مي كني. قربونت برم كه با اون زبون شيرينت بهش مي گي بيا بغلم عزيزم .بيا پوشكتو ببينم جيش كردي برات كرم بمالم. تازه مرتب هم بوسش مي كني و مي گي بيا بوس بده بهم    خلاصه كلي قربون صدقه عروسكت مي ري و بعد هم لالاش ميدي    و براش لالايي مي خوني. بعد از عروسكت هم به توپ خيلي علاقه داري  و مثل پسراي شيطون عاشق توپهاي رنگي    &n...
20 دی 1390

نفس

                                                         اگر مجبور باشم انتخاب کنم بین دوست داشتنت یا نفس کشیدن؛ از آخرین نفسم استفاده می کنم تا بهت بگویم دوستت دارم                          ...
20 دی 1390

دلنوشته

ای کاش کودک بودم تا احساست کنم ، ای کاش باران بودم تا غبار را از دلت دور کنم ، ای کاش تار بودم تا ساز مورد علاقه ات را بنوازم ، اما افسوس که نه کودکم نه بارانم نه تارم ، اما عاشقانه و صادقانه هستم و دوستت دارم عزيز دلم ...
20 دی 1390

تولد

                                                                     بهساي عزيز ما در تاريخ 12 ارديبهشت يعني روز معلم سال 89 حدودا 6 و نيم صبح تو بيمارستان رسالت بعد از نه ماه انتظار طولاني ولي شيرين براي مامان و بابا اميرحسينش و خانواده كه همه منتظر يك دختر توپول و ناز بودن اومد پيش ما.فقط خدا ميدون...
13 دی 1390

تولد مبينا دوست بهسا جون

بهسا جونم هفته پيش تولد دوستت مبينا دعوت داشتي .عزيزكم كلي خوشحال بودي كه قراره اونجا با دوستات تولدت مبارك بخوني و برقصي مبينا جون هم كه جشن تولدش جشن پينه دوزي بود و يه لباس پينه دوز پوشيده بود و دائم دور خودش مي چرخيد و خوشحال بود كه دوستاش اومدن تولدش.اونجا يه عمو عكاس هم آمده بود تا از بچه ها عكس بندازه ولي نمي دونم چرا بهسا جون همش اخم مي كردي و عصباني بودي      يعني شايدم خجالت مي كشيدي چون همه داشتن نگات مي كردن و برات دست تكون مي دادن كه نگاهشون كني به دوربين بخندي ولي دريغ از يك لبخند. عمو عكاس مرتب برات شكلك در مي آورد  تا اينكه خلاصه تونست چند تا عكس ازت بندازه. بعدش هم كيك مبينا جون ر...
11 دی 1390

شاپرك

سلام بر زیباترین و مهربونترین و و عزیزترین شاپرک دنیا.   تو با شيريني خاص خودت، منو توی مهربونیات غرق کردی و بهم این فرصت رو دادی تا بی نظیرترین حسهای روی زمین رو با تو تجربه کنم   تو با اون آرامش آسمونیت، پناهگاه همه بغضام شدی. زندگیم با تو مثل یه مداد رنگی بی نهایت رنگه که هر رنگش یه حس تازه است و توی هر روز از با تو بودن تجربه اش مي کنم .                                          &n...
11 دی 1390